یادداشت شماره19

ساخت وبلاگ

سه شنبه هفته ی قبل که تعطیل بود،تو خوابگاه خواب بودم یکی بهم زنگ زد با خودم گفتم این دیگه کیه؟ هیچ وقت شماره های ناشناسو جواب نمیدم نه اینکه بگم غریبه ها اوفن،راستش ما که هر بار جواب دادیم یه شری افتاد گردنمون،منم که حال ندارم این شد که تصمیم گرفتم همون شماره های سیو شده رو یکی در میون جواب بدم چون اصولا کسی با ما کار نداره مگه اینکه کار خودش گیر باشه،بگذریم...داشتم می گفتم بالاخره بعد چند تا زنگ خوردن تصمیم گرفتم جواب بدم ...الو سلام،بفرمائید...سلااام خوبی ؟ خوشی؟ کجایی؟ چیکار میکنی؟ ....داشتم فکر میکردم طرف کیه ولی هیچی به ذهن پاکم نرسید ،گفتم شما؟ طرف گفت مگه محدثه نیستی ؟ گفتم چرا...اینو که گفت یکم به مغزم فشار اوردم ،با اینکه صداش اصلا شبیه محمد(عمو کوچیکه) نبود با هزار شک و تردید گفتم محمد ؟ اونم کم نیاورد و گفت یعنی فقط محمد رو میشناسی ؟ منم تو مخمصه گیر کرده بودم نمیدونستم چی بگم تا اینکه خودش گفت حسینم( اون یکی عمو) منم چاق سلام احوال پرسی کردمو تا اینکه پرسید کجایی؟ گفتم کرمانم گفت اونجا چیکار میکنی؟ گفتم خب دانشگاهم دیگه...با تعجب پرسید دانشگاه؟؟؟ از کی تا حالا میری دانشگاااه؟؟ ...درسته سالی یه بار عمو حسینو میبینم ولی آخرین باری دیدمش عید بود خیلیم در مورد دانشگاه حرف زدیم،واقعا مخم سوت کشید آخه یعنی چی؟ این چرا اینطوریه؟...ازش پرسیدم خودت چی فکر میکنی؟ یارو یه دقیقه سکوت کرد پرسید مگه محدثه جوشن پور نیستی؟؟؟...آه خدا حالا فهمیدم چی شده این یارو کلا منو با یکی دیگه اشتباه گرفته گفتم نه نیستم اونم کلی معذرت خواهی کرد منم عصبانی بودم و کمی تا قسمتی هنگ...اینم از یه روز تعطیل که نذاشت بخوابم

یادداشت های یک دختر منوجانی...
ما را در سایت یادداشت های یک دختر منوجانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2manoojan20f بازدید : 113 تاريخ : دوشنبه 8 خرداد 1396 ساعت: 2:28