یادداشت شماره8

ساخت وبلاگ
امروز پنج شنبه 5 مرداد 95 ساعت 6:38 ق.ظ

سلام...دو هفته از کنکورم میگذره...امسالم گذشت مثل دو سال پیش...نميدونم چرا اين روزا حس میکنم از 18 سالگی به بعد واقعا زندگی نکردم.. هیچ چیزش شبیه زندگی نیست..من اون آدم قبل 18 سالگیم نیستم..همش حس میکنم توی خوابم... يه حالت خلسه...منتظرم يه روزی بیاد یکی بزنه رو شونم بگه خسته نشدی انقدر خوابیدی؟!...هر چی بیشتر بهش فکر میکنم بیشتر تعجب میکنم من کی اینطوری شدم؟!کی فرصت کردم انقدر سختی بکشم؟ چطوری تحمل کردم؟ من من من چه بلایی سر خودم آوردم...نميدونم اين کابوس وحشتناک کی ميخواد تموم شه...یا اصلا تموم ميشه؟...جایی که هستم نتیجه انتخاب های خودمه ولی نه من دیروز بلکه منی که بعد 18 سالگی بدنيا اومد...منی که بد بود مزخرف بود افکارش بوی تخم مرغ گنديده ميداد..من خودمو دوس داشتم خود قبلیمو خود زیر 18 سالمو...من اونو میخوام نميدونم چرا تو این دو سال متوجه نشدم اینی که الانه من نيستم... من نمیتونم این همه بد باشم من نمیتونم حسود باشم من نمیتونم تنبل باشم من نمیتونم بد بقیه رو بخوام...خدایا این چه مصیبتیه خدایا خودمو بهم برگردون...خود با ارادمو خود ریاضی دانمو برگردون...فردا میرم مسافرت...تو خونه دارم دیوونه میشم...امیدوارم وقتی برگردم خیلی چيزا عوض شه

یادداشت های یک دختر منوجانی...
ما را در سایت یادداشت های یک دختر منوجانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2manoojan20f بازدید : 97 تاريخ : شنبه 24 مهر 1395 ساعت: 7:43