یادداشت شماره7

ساخت وبلاگ
اکثر آدم ها نقابی دارند که برای پوشاندن احساسات واقعی شان از آن استفاده میکنند برای پوشاندن ترس هایشان زیر نقاب شجاعت میروند گاهی برای سرکوب عشق زیر نقاب غرور... به شخصه معتقدم تعداد آدم هایی که همه ی عواطف خود را بی کم و کاست نشان دهند به تعداد انگشتان دست هم نمیرسد گاهی از همنشینی طولانی مدت با یک دوست چنان عشقی به تو دست میدهد و احساساتت را لبریز از دوست داشتن میکند که هرگز تصور نمیکنی روزی این رابطه شکراب شود اما روزی که بی برو برگرد احساس انزجار و نفرت عمیق خود را به تو نشان دهد طناب داری را بر گردن آن احساس درونیت میندازد،مرگ احساساتت نسبت به کسی که دوستش داشتی درست مثل مرگ با طناب دار است آرام و پیوسته...هزاران بار در خلوت با خودت عهد میکنی آن دوست داشتن پیشین را از ذهنت بیرون کنی و بگذاری این احساس به تاریخ بپیوندد اما همه ی این ها را با عقل خودت میسنجی بی خبر از دل که آدمیزاد را هر لحظه در بهت میبرد لحظه ای ک با دل هماهنگی همان احساس عشق و دوست داشتن پیشین به سراغت می آید و لحظه ای که به خود نهیب میزنی که از این توهم بیرون بیا و عاقل باش حس تنفر زودگذری جای آن دوست داشتن را میگیرد و چه دردناک است جدال عقل و احساس...در طول زندگی با آدم هایی مواجه میشویم که در نگاه اول طبیعی است که احساس خاصی به آنها نداشته باشیم بعضی از این آدم ها تا آخر عمرمان با همان شخصیت مبهم در ذهنمان باقی میمانند تصور ما در ذهنمان از چنین آدم هایی یک موجود با دو دست و دو پا با بدنی نیمه شفاف و کله ای با علامت سوال بزرگ داخلش...اکثر این آدم ها به همین صورت در ذهنمام می مانند و ما آنها را به عنوان عضوی از جامعه میپذیریم اما اگر بر حسب اتفاق با یکی از همین آدم ها معاشرت داشته باشیم کم کم این تصویر ذهنی مان ناپدید میشود و یک تصویر نیمه مبهم را میتوانیم متصور شویم حال بیایید تصور کنیم که بعد از مدتی ما با چنین شخصی سر ناسازگاری داشته باشیم و این ناسازگاری موجب رنجش طرفین شود میتوانید تصور کنید که چه زود و بدون مقدمه نفرت به قلبمان رسوخ میکند؟ چنین شخصی را میتوان دوست نداشت نه بخاطر شخصیت منفوری که دارد نه بخاطر ناسازگاری هایی که داریم فقط و فقط به این دلیل که شخصیت ذهنی آن از اول هم مبهم بود ... همه ی ما در زندگی کسانی را داریم که از همان اول دوست داشتنی بودند شخصیتشان در ذهنمان از همان اول واضح و شفاف بود ان هم شخصیتی فرشته گونه ...از چنین شخصی هرگز نمیتوان کینه به دل گرفت حتی اگر آن شخص زبانش نیش داشته باشد و حرف هایی بزند یا اصلا کارهایی بکند که ناراحت شویم فقط میتوان برای مدت کوتاهی "نون"را بر سر فعل دوست داشتن آورد...خب تعداد آدم هایی که از همان اول شخصیتشان شفاف باشد بسیار کم است طوری که با اطمینان میتوانم آنها را به اعضای خانواده محدود کنم پس میماند بقیه آدم ها،هفت میلیارد انسان نیمه شفاف با کله های علامت سوالی که تصادفا با چند نفری شان در زندگی مان برخورد داریم ،چنین آدم هایی مستعد انواع و اقسام احساس از قبیل عشق،وحشت،نفرت،کینه و غیره هستند اما از همه ی اینها خطرناک تر کینه است بنظر من  باید به باور تمام آدم ها احترام گذاشت اختلاف سلیقه همیشه و همه جا وجود دارد نگذاریم دلایل مضحکی از جمله اختلاف سلیقه باعث رسوخ کینه در قلب هایمان شود

یادداشت های یک دختر منوجانی...
ما را در سایت یادداشت های یک دختر منوجانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2manoojan20f بازدید : 94 تاريخ : شنبه 24 مهر 1395 ساعت: 7:43