عشق آدمو احمق میکنه، روزای زیادیو رو تخت نشستم و منتظر یه پیام ازش بودم چرا؟
آره حالم بد بود تا حالا همچین حسیو تجربه نکرده بودم ، از درون احساس میکردم خالی ام ، قلبم درد میکرد اشتها نداشتم خوابم بهم ریخت ولی تونستم به مرور خودمو جمع کنم
چرا برگشت؟
آره من منتظر یه پیام ازش بودم آره من کنجکاو بودم ولی اون که منو دور انداخته بود برای همیشه ، چرا کنجکاوی شو اینطوری ار ضا کرد؟
به قول خودش چرا نبض رابطه ایو میگیره که تموم شده...
منو امیدوار کرد به آینده ، به روزای بهتر و اون وقت باز منو تنها گذاشت
تو روزایی که باید کنارم باشه تنهام گذاشته ... بخدا احمقم که موندم
اون اصلا بهم فکر نمیکنه ، من دیوونم من یه روانی ام
یادداشت های یک دختر منوجانی...برچسب : نویسنده : 2manoojan20f بازدید : 100