یادداشت شماره6

ساخت وبلاگ
چند وقتی یه رفتار و دیدگاهمو نسبت به بقیه عوض کردم...تا جایی که یادم میاد توی دنیای خودم آدما همه خوب بودن،وقتی با آدمایه مختلف و شخصیت های متفاوت آشنا میشدم تصویری از اون شخص رو تو ذهنم تجسم میکردم....وقتی کسی درباره ی اون شخص حرف میزد ناخودآگاه ذهنیتم از اون شخص تو ذهنم میومد نه خود واقعیش...داشتم به این فکر میکردم که ذهنیت بعضی از آدما خیلی بهتر از خود واقعیشون بود به عبارت دیگه به نفعشون شد این قضیه...تصمیم گرفتم وقتی ذهنیتی از یه شخص بوجود میارم خیلی خوب باشه...اگه اون نامهربونه اگه زخم زبون میزنه اگه بده بزار خود واقعیش اون طور باشه نه ذهنیتش پیش من...اینطوری میتونم تصور کنم آدمای دور و برم فرشتن،هر چند اینطور نباشن من دوس دارم به خاطرم بسپارم آدمای دور و برم فرشتن اون ذهنیتم خود واقعیشونه...اگه همین طور پیش برم حدس میزنم شخصیت سر خورده ای در آینده در انتظارم باشه چون جامعه این رفتارو متقابلا نداره اط طرفی توقعاتی که من در قبال این رفتارم از بقیه دارم باعث میشه همچین شخصیتی داشته باشم...البته این یه حدسه،ممکنه با گذشت زمان به این باور برسم که از هیچ کس همچین انتظاری رو نداشته باشم که اگه اینطور باشه میتونم بقیه عمرم رو با شادی سر کنم،چون همین مدت کوتاهی که این رفتار رو داشتم امتحان میکردم چقدر سبکبال بودم شب ها با حس خوبی میخوابیدم ...یه همکلاسی بود که از دبستان با هم بودیم تا وقتی که اون رفت دانشگاه،توی هر مقطعی دوست های اون شخص صفت های متفاوتی به اون میدادن ...مغرور،از خودراضی،اعتماد به نفس بیش از حد و و و....هزار و یک صفت دیگه،با اینکه من هیچ وقت سعی نکردم با اون شخص دوست بشم (که البته ذهنیتی که از اون داشتم بی تقصیر نبود تو این ماجرا) اما با رفتارهایی که هر از چند گاهی میدیدم بعضی از صفاتی که بهش میدادن واقعا به اون شخص میخورد و این شد که تصوری بدی که از اول داشتم رشد کرد اون ذهنیتم از اون شخص اونقدر بزرگ شد که به شخص تقریبا منفور زندگیم تبدیل شد اون هم چه کسی؟ کسی که حتی یه رابطه دوستی با هم نداشتیم ، داشتم به این فکر میکردم چقدر خوب بود اگه بجای صفات بد برای معرفی کسی صفات خوبشو بگیم حتی اگه اون شخص صفت بدی داشته باشه اجازه بدیم آدم خودش به این موضوع پی ببره هیچ وقت این اجازه رو به خودمون ندیم که کسی رو قضاوت کنیم شاید اون شخص بخاطر بعضی رفتارهاش تو پیله تنهایی خودش باشه و ما داریم با اینکارمون اون رو تنها و تنهاتر میکنیم خودمون صفات بدی داریم که توی ذهنمون بقیه رو ملزم به پذیرفتن اونها میکنیم اما وقتی پای دیگری باشه انتظار داریم اون رفتار بدشو اصلاح کنه!...شاید اون غرور اون تکبر که ما نمیتونیم به راحتی باهاش کنار بیایم دیگرانی باشند همجنس خودش که این رفتارو عادی تلقی کنند و صادقانه بخوان باهاش ارتباط برقرار کنن اما ما...ما با گفتن حرف هامون ذهنیتی که از اون شخص تو ذهن بقیه بوجود میاریم که باعث تنهاتر شدن اون شخص میشه،مسئولیت حرف هایی که میزنیم رو بپذیرم و از اونها ساده نگذریم،شاید اگه این ذهنیت بد از اون شخص سال ها تو وجودم رشد نکرده بود خیلی وقت پیش میتونستم باهاش دوست شم اما از اونجا که تصمیم گرفته بودم به همه خوشبین باشم این ذهنیتم کمرنگ تر شده...پست های اینستاگرام همکلاسی مو میدیدم از اونجا که ملت ما سعی دارن خودشونو غمگین نشون بدن حدس میزدم شاید چیزی نیست و همینطوری این پست ها رو میذاره اما با ادامه این روند تصمیم گرفتم اونو تح///ریک به گفتن حقیقت کنم....با چت کوتاهی که داشتیم که اونم حرف های سربسته بود و من ازش چیزی سر در نیاوردم جز اینکه زمان سختی رو میگذرونه و انگار منتظر کسی بود که بتونه باهاش دوست شه چیزی دیگه ای دستگیرم نشد...این قولو داد که یه زمان مناسب تر حتما چت میکنیم ،من بی صبرانه منتظرم فاتح این شخصیت مغرور و یخی باشم،اگه این ذهنیت بد نبود اون تا این حد تنها نمیشد و این همه غمگین نبود

پ ن: همه ی ما مسئول ذهنیتی هستیم که در ذهن بقیه ایجاد میکنیم 

یادداشت های یک دختر منوجانی...
ما را در سایت یادداشت های یک دختر منوجانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2manoojan20f بازدید : 98 تاريخ : شنبه 24 مهر 1395 ساعت: 7:44