113

ساخت وبلاگ

بعد از 11 روز برگشتم خونه، هزار تا کار دوس دارم انجام بدم اولیش سر زدن به عمم ... بابابزرگ چشمشو عمل کرده ولی مثل اینکه چیز جدی ای نبوده باید برم عیادتش...توی این جمعه ی خاص نمیتونم برم نماز جمعه به شدت اعصابم داغونه، درسته هر هفته نمیرم ولی تو این روز پر برکت آخه چرا نمیتونم برممممم.....هوای اینجا چقدر سرده بد مصب ، بندر هنوز گرمه ، بعد از بارون یکم هواش بهتر شده....در هر صورت من که همیشه‌ی خدا گرممه، از خوابگاه متنفرم ، از تخت بالا متنفرم که همیشه ی خدا گرررمه هواش، نمیدونم چرا هیچ وقت بالا خنک نمیشه میخوابم عرق میکنم ... روزا کوتاه شدن و از این کم نوری و هوای تاریک بدم میاد همش خوابم  ... باز امتحان تاریخ دارم ، زبان ارائه دارم که فقط خدا باید به دادم برسه، هفته ی بعد امتحان آمار و اکولوژی دارم هیچیم نخوندم.... آخه این استاد آمار چرا باید اینقد شبیه عموم باشه، چهره اش راه رفتنش حرف زدنش حتی، قشنگ عین عمو محمده....

یادداشت های یک دختر منوجانی...
ما را در سایت یادداشت های یک دختر منوجانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2manoojan20f بازدید : 79 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 18:25