112

ساخت وبلاگ

بارون زد ، خیابونا رو آب برد، تگرگ هم از اون ور محکم میخوردن  زمین.... امروز اینطوری گذشت ... بعد از یه ماه دکتر مدنی بالاخره امروز به سرش زد کلاسشو تشکیل بده ،برق دانشکده هم قطع شده بود به زور میخواست کلاس تشکیل بده، رفتیم اتاق مدیریت خیلی شیک و مجلسی دور میز نشستیم استادم درس داد ، ساختمون دانشکده قدیمیه استادم گفت از رعد و برق میترسم!!! گفت اینجا امنیت نداره ... از سقف آب چکه می‌کرد رفتیم پایین منتظر سرویس بودیم ، سردرگم بودیم نمیدونستیم کلاسای بعدی تشکیل میشه یا نه، که نماینده مون زنگ زد به استادا با آموزش هماهنگ کرد کلاسا لغو شدن... از شادی تو پوست خودم نمیگنجیدم .... برگشتیم خوابگاه  دو رکعت نماز شکر خوندم بخاطر بارون زیبای پاییزی..... خدایا هزار مرتبه شکر

یادداشت های یک دختر منوجانی...
ما را در سایت یادداشت های یک دختر منوجانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2manoojan20f بازدید : 76 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 18:25