یادداشت شماره31

ساخت وبلاگ
من همزادمو اینجا پیدا کردم ، تو دنیای مجازی!

اسمش محدثه اس، ظاهرمون شبیه هم نیست ولی رفتارمون اخلاقمون طرز فکرمون. خیلی شبیه همه ، بخاطر همین بهش میگم همزاد!

همزادم کرجیه...دیشب خواب دیدم اومده خونه مون، تنها بود

تو خواب سه تا خونه داشتیم دو تا که همه ی خونواده ازش استفاده میکردن، سومیه خونه مجردی من بود

روز اول که اومد رفتیم تو اون خونه با خونواده بودیم، روز بعدش منو محدثه و سه تا پسر بچه که برادرزاده های محدثه بودند با هم رفتیم خونه مجردی...

اونجا محدثه راحت تر بود ازم پرسید کافی شاپ این نزدیکیا نیست؟ منم گفتم فقط یه هایپر مارکت هست...رفتیم هایپر مارکت محدثه چند تا نوشیدنی خرید که نمیدونستم چی خریده فقط خیلی ذوق کرد هی بالا پایین میپرید...برگشتیم خونه گفت، یه پسری رو جدیدا دیدم و...میخواست بقیه شو بگه که مثل انیمیشنای دیزنی اون سه تا بچه شروع کردن شعر خوندن اونم انگلیسی!

منم نفهمیدم چی میگن فقط متوجه شدم اون پسره اومده همین شعرو واسه محدثه خونده اون شعر چی بوده؟ شعر در مورد جریان آشنایی محدثه با خودش بوده و اینکه چطوری عاشقش شده...صحنه ی بعدی یه جا بودیم شلوغ بود یه جای عمومی شلوغ شبیه مسجد یا همچین چیزی! دوست آشناهای محدثه اونجا بودند اونا رو نمیشناختم چون همش از محدثه حرف میزدن حدس زدم آشناهاشونن...محدثه غیبش زد از حرفای بقیه فهمیدم اون پسره اومده الانم محدثه رفته پیشش با هم حرف بزنن ، نگاش کردم دیدم کنار دیوار نشستن دارن حرف میزنن بعد که تموم شد اومد منم پریدم بغلش 

یادداشت های یک دختر منوجانی...
ما را در سایت یادداشت های یک دختر منوجانی دنبال می کنید

برچسب : یادداشت,شماره, نویسنده : 2manoojan20f بازدید : 108 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1396 ساعت: 10:46